معرفی مشاهیر نایین
نایین در منطقهای بیایانی و کویری واقع شده است. بطوری که خشکسالیهای ادواری و خشونتهای آب و هوا و شرایط بسیار نامناسب جغرافیایی در طول قرنها، تاثیر لازم را بر چهره اين شهر گذاشته است. نایین هیچگاه چشمههای جوشان وکوه های سر به فلک کشیده نداشته است. همچنان که هرگز بارانهای طولانی و به موقع کام خشک زمین شوره زارش را تر نکرده است. اما در گذر زمان، نایینیهایی سخت کوش وپر تلاش با اتکاء به لطف بی دریغ الهی و برخورداری از ارادهای پولادین «.. به دنیایی مادی ورفاه دنیوی پشت نموده و با تحمل درد و رنج و سختی و پایداری در مقابل مشکلات و نابسامانیها و گذر از خارها جان گزا به قله معرفت دست یافته و تشنگان دانش را به بوستان فضلیت نوید داده و مشتاقان حکمت را به بزم خویش فراخواندهاند…» فرمانی که مرحوم بلاغی در کتاب تاریخ نایین آورده و مربوط به سال ۷۰۰ هجری است بیانگر آمادگی نایین برای گسترش تشیع است. این فرمان مشخص میکند شخصی که در این برای خطاب مسجد جامع نایین اعزام شده از سادات شیعه بوده است. بهر حال، نایین بااین سابقه دینی و فرهنگی وعلمی از دیر باز فرهیختگان واندیشمندانی داشته که برخی ازآنان در زمره نام آوران علم و ادب و عرفان و شعر و خوشنویسی و طب و سایر رشتههای هنر و فرهنگ اسلامی کشورمان به حساب میآمدهاند. به یقین معرفی کامل این بزرگان خود سايتي جداگانه میطلبد. بنابراین در این بخش با معرفی اجمالی برخی از این بزرگان یادشان را گرامی میداریم.
توضیح این نکته را نیز ضروری میداند که اسامي این بزرگان به ترتیب حروف الفبا آمده و سعی بر این بوده است که حتی الامکان بزرگان رشتههای مختلف و مربوط به زمانهای گوناگون (هر چند مختصر) مورد معرفی قرار گیرند.
امامی: میرزا حسین آقا. (تولد۱۲۹۵شمسی، وفات ۱۳۵۱ شمسی)
بقائی نایینی: میرزا باقر خان ادیب (تولد ؟، وفات۱۳۰۲)
بقائی نایینی: جلال (تولد۱۲۸۸شمسی، وفات ۱۳۷۶ شمسی)
بقائی: میرزا محمد خان (غوغا)(تولد ۱۲۶۰ شمسی، وفات؟)
بلاغی: سید حسن (مجتهدنایینی) (تولد ؟، وفات ۱۳۱۲ شمسی)
بلاغی: عبدالحجت (تولد ۱۲۸۰شمسی)
بلاغی: صدر الدین (تولد ۱۲۹۰قمری، وفات ؟)
پیر زاده: حاج محمد علی (تولد۱۲۵۱قمری، وفات ۱۳۲۱ قمری)
پیر نیا : ابو الحسن خان(معضد السلطنه) (تولد؟، وفات ۱۳۱۸ شمسی)
حسن پیرنیا: مشیر الدوله دوم(تولد ۱۲۶۱ هجری، ۱۲۵۲ شمسی – وفات ۱۳۵۴ هجری، ۱۳۱۴ شمسی)
پیرنیا: دکتر محمد کریم (تولد۱۳۰۱شمسی، وفات ۱۳۷۶ شمسی)
پیرنیا: میرزا نصرالله خان مشیر الدوله (تولد ؟، وفات ۱۳۲۵ قمری)
جامع نایینی: محمد نقی (محیط)(تولد ۱۳۰۰شمسی، وفات؟)
جلالی نایینی: دکتر سید محمدرضا (تولد ۱۲۹۷ شمسی)
جلوه: حکیم میرزا ابوالحسن(تولد ۱۲۳۸ هجری قمری، ۱۳۱۴ شمسي)
حاج عبدالوهاب نایینی: (جدخاندان پیرنیا) (تولد۱۱۱۸ قمری)
حاج محمد حسن کوزه کنانی: (جدخاندان پیرزاده) (تولد ۱۱۵۲ قمری، وفات ۱۲۵۰ قمری)
حاج ملا محمد حسن (مرتاض):(تولد ۱۲۷۵ قمری، وفات ۱۳۵۴ قمری)
طباطبايی نایینی: حاج میرزامحمد سعید (تولد۱۲۹۳ هجری ۱۲۵۵ شمسی وفات ۱۳۷۸ هجری، ۱۳۳۷قمری)
حاج میرزا محمد حسین غروي نایینی: آمیرزای نایینی (تولد ۱۲۷۷ قمری نايين، وفات ۱۲۵۵ قمری نجف اشرف( رحیمی نایینی: دکتر مصطفی(تولد ۱۳۰۴ شمسی)
سالک: حاج محمدرضا.
صفاء السلطنه نایینی(علیخان): (تولد ۱۲۴۶ هجری قمری، وفات ۱۳۱۸ هجری قمری)
صفا ء السلطنه دوم (عباسخان): (تولد ۱۲۸۲ قمری قمری، وفات ۱۳۵۸)
طباطبايی نایینی: میرزارضاخان (تولد ۱۲۹۰ هجری، وفات ۱۳۵۰ هجری، ۱۳۱۰ شمسی)
طرب نایینی:
عالم نایینی: (حاج میرزا محمدمحیط) (تولد ۱۲۷۸ قمری، وفات ۱۳۳۳ قمری)
عامری نایینی: علی محمد (تولد۱۲۸۰شمسی، وفات ۱۳۵۷ شمسی)
دکتر حسین فاطمی:
ملا حسن نایینی: (آرندی)(وفات ۱۲۷۰ هجری)
ملا محمد حسن (مرتاض): (تولد۱۲۷۵هجری، وفات ۱۳۵۴ هجری)
محمد علی مصاحبی: (عبرتنایینی) تولد ۱۲۵۸ هجری.
میرزا ابوالقاسم نایینی(سلطان الحکماء) (تولد ۱۲۴۵ هجری قمری، وفات ۱۳۲۲ هجری قمری)
میرزا رفیع الدین طباطبايی(میرزا رفعیا)
نوری نایینی: (دکتر محمدسعید) تولد ۱۳۲۱ شمسی .
شاعران نایین
مرحوم امامی نایینی شعرای نایین را از اوائل دوران قاجار به ترتیب حروف الفبا ذکر میکند. این شعرا عبارتند از:
میرزا ابوالقاسم خان جوهر الشعراء، میرزا باقرخان ادیب، جلال بقايی، میرزا حسین علی تاج الحکماء، ميرزا حسین خان وزیر زاده(طایر)، سید حسن رجا، سید حسن تمر، سید حسن مصطفوی (سرشار)، حسینعلی پیرنیا، میرزاعبدالوهاب خان شجاع السلطان، سید عبدالحجت بلاغی، میرزاخان تلگرافچی، دکتر علی پیرزاده، میرزا علی خان صفاء السلطنه (مشتاقی)، ملا علی فارغ الشعرا، حاج میرزاکوچک، حاج میرزا محمد مجتهد، میرزا سید محمد خان بزرگ، میرزا سید خان مجتوبی عترت،میرزا سید محمدخان نبوی، حاج آقا محمد علی پیرزاده، میرزا محمد علی عبرت، میرزامحمد علی مشعل الشعرا، میرزا محمود امام جمعه، میرزا مصطفی وکیلی، میرزا محمد سعیدامامی (متخلص به فردی)، میرزا محمد علی امامی.
آیت الله میرزا حسین غروی نایینی
از تولد تا اجتهاد میرزا محمدحسینی نایینی، فرزند حاجی میرزا عبد الرحیم ، شیخ الاسلام نایین در سال ۱۲۷۷ هجری قمری در شهر نایین در استان اصفهان به دنیا آمد. وی پس از فراگیری مقدمات علوم دینی در زادگاهش، در سن ۱۷سالگی جهت ادامه تحصیل به اصفهان رهسپار گردید و در منزل حاج محمد باقر اصفهانی اقامت گزید. در حوزه علمیه اصفهان، دانشهای مقدماتی را به پایانرسانید و علم اصول را از ابوالعلی کرباسی و فلسفه و کلام را از محضر بزرگانی چون شیخ جهانگیر خان قشقایی، شیخ محمد حسن هزار جریبی و شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی وفقه را نزد محمد باقر اصفهانی فرا گرفت. سپس در سال ۱۳۰۳ هجری قمری برای ادامه تحصیل راهی عتبات میشود و پس از توقفی کوتاه وارد سامره میشود و ازتدریس اساتیدی چون سید مجدد شیرازی، سید اسماعیل صدر سید محمد فشارکی بهره میبرد و در این حوزه است که مورد توجه ویژه میرزای بزرگ شیرازی واقع میشود و در اواخر دوران مرجعیت میرزای بزرگ در کارههای مهم به ایشان کمک میکند و حتی نگارنده ویژه نامه وبیانیههای میرزای بزرگ میشود. تا این که پس از مرگ ایشان در سال ۱۳۱۴هجری قمری وارد حوزه کربلا میشود و سپس به حوزه نجف مشرف شود از درس آخوند خراسانی سیراب میگردد و در اینجا نیز به دلیل توانمندیهای علمی که داشت طرف مشورت آخوند خراسانی قرار میگیرد و یکی از اعضای هیات استفاء ایشان میشود. از نظر علمی سر آمد روزگاربوده به گونهای که آقا بزرگ تهرانی از مقام علمی و آگاهی ژرف ایشان بر دانشهای مختلف سخن میراند و به ویژه در زمینه علم و اصول وی را مجدد بشمار میآورد. بدین ترتیب نایینی برسکوی بلند استادی در حوزه نجف اشرف قرار میگیرد و دیری نپایید که درس تحقیقی و علمی او مورد توجه بسیاری از علما قرار گرفت به نحوی که حوزه درس اوجایگاه بلندی برخوردار گردید و پس از حوزه درس آخوند خراسانی مقام اول را بدست آورد. شیوه تدریس ایشان مبتنی بر آگاهیهای علمی و تحقیقات متکی بر استدلال و برهان بود. چنانچه به رغم آقا بزرگ تهرانی، نایینی دقت نظر و باریک بینی بیمانندی داشته است. از ویژگیهای نایینی، آگاهی از پدیدههای تاریخی در بررسی و تحلیل مسايل وپدیدههای علمی، سیاسی، اجتماعی است. وی آگاه به زمان بود و شاید این صفات بود که در او حسن مسئولیت در برابر آینده اسلام و کشور ایجاد کرده و او را وارد فعالیتهای سیاسی نموده است.
دکتر حسین فاطمی – وزیر امور خارجه ایران
دکتر حسین فاطمی، روزنامه نویس، سیاستمدار و مبارز پر شور و وطن خواه،اصلالتاً اهل نایین بود. دیار نایین همان شهر و سرزمینی که مردان برجسته و درخشان،رجال دانشمند، سیاستمداران با فضیلت و پاکدامن و بزرگوار تقدیم ایران کرده است. چهرههای تابناک و خدمتگزارانی نظیر میرزا نصرالله نایین (مشیر الدوله)، میرزا حسین خان مؤتمن الملک و حسن پیرنیا (مشیر الدوله)، آن مرد، نخستین رجل نامدار وسیاستمدار و مدبر و روشن بین عهد ناصری و مظفری بود که علاوه بر ماموریتهای سیاسی در خارج از ایران، وزیر خارجه اواخر دوره ناصری و اوایل زمان مظفر الدین شاه بود. فرزندان وی که معروف ترینشان میرزا حسین خان (مؤتمن الملک) و میرزا حسن خان مشیرالدوله بودند، اولی در مقام ریاست مجلس شورای ملی در ادوار محتلف تقنینیه و دومی چند بار نخست وزیر زمان مشروطه بود.
شهید دکتر حسین فاطمی در ایام جوانی در نایین و اصفهان روزگار میگذرانید و درس میخواند. گاهی نیز در ابتدای خدمت در دستگاه شهرداری برادرش در شیراز بسر میبرد. به علت علاقه و دلبستگی خاصی که به تحصیل دانش و فن روزنامه نگاری داشت برای تحصیل در این رشته روانه پاریس شد وپس از سه سال کسب علم با گرفتن عنوان دکترا روانه ایران گردید و به شهر اصفهان شتافت. دکتر حسین فاطمی در همان ایام تحصیل در رشته روزنامه نگاری، مقالات متعددی به روزنامه مبارز مرد امروز (مهمترین و پرفروشترین روزنامههای ایران) به مدیریت)شهید محمود مسعود) میفرستاد که در همین روزنامه به چاپ میرسید و علاقمندانی پیداکرد. دکتر فاطمی پس از اقامت در شهر اصفهان، شروع به انتشار روزنامه باختر کرد. که صاحب امتیاز آن سیف پور فاطمی برادر او بود. مدتی که از انتشار روزنامه باختر گذشت،محلی در خیابان سعدی تهران اجاره کرد و آن را دفتر روزنامه خود قرار داد. روزنامه باختر با یک کادر هیئت تحریریه و کادر خبرنگاری منظم و باضافه یک سازمان آبرومند درتهران انتشار یافت و همچنان با تیراژ کم سابقهای در محافل سیاسی و اجتماعی و اداری تهران راه یافت. دکتر فاطمی متعاقب انتشار این روزنامه، امتیاز روز نامه معروف(باختر امروز) را گرفت. مرحوم دکتر حسین فاطمی و حسین مکی در محور مبارزات نهضت ملی یا جبهه مشترک قرار داشتند. قلم دکتر فاطمی حقاً خدمتی شایسته و با ارزشی به جنبش مردمی نهضت ملی و روشن شدن افکار عمومی می کرد. دکتر مصدق بارها گفته بود: (قلم فاطمی از چند سپاه و لشکر هم برای پیشرفت نهضت مؤثرتر و کار سازتر بود.) شهید دکترفاطمی در ابطال انتخابات قلابی دوره شانزدهم قانون گذاری و شروع مجدد آن فعالانه شرکت داشت و در این طریقت سخت مبارزه میکرد.
او بنیان گذار سازمان روزنامههای طرفدار نهضت ملی ایران بود و اغلب جلسات مدیران و نویسندگان این جراید در خانه اجارهای وی تشکیل میگردید. دکتر فاطمی چه در کار روزنامه نویسی و چه در مبارزات سیاسی، مردی جدی با شور و حرارت و بسیار با شهامت، قاطع بیپروا و صریح و با ایمان بود. به هیچ بها و قیمتی از عقاید سیاسی آزادی خواهی و آزاد اندیشی خویش عدول نمیکرد و از قدرتهای فرعونی، فرعونهای عصر و زمان هراسی به دل راه نمیداد. درسال ۱۳۳۰ وقتی دکتر مصدق بنا به تمایل اکثریت نمایندگان دوره شانزدهم مجلس شورای ملی به نخست وزیری رسید، بلافاصله شروع انتخاب همکاران و اعضای هیئت دولت خود نمود. او از ابتدا در فکر انتخاب معاون سیاسی و اداری خود بود و وقتی یاران وی از جمله حسین مکی و دکتر فاطمی را به عنوان و دستیار اول ایشان به او پیشنهاد کردند، دکترمصدق از این امر استقبال نمود. مصدق که خود تصمیم داشت در تمام دوران نخست وزیری ازدریافت حقوق خوداری نماید و البته این کار را هم کرد به مکی گفت: دکتر فاطمی شایستهترین شخصی است که میتواند به عنوان معاون سیاسی با من همکاری نماید ولی شرط آن این است که ایشان در شرایط کنونی از نصف حقوق معاونت بعنوان کمک به بیت المال وصرفه جويی در هزینههای نخست وزیری صرف نظر نماید. دکتر فاطمی نه تنها این شرط رامورد قبول قرار داد بلکه گفت حاضرم که از تمام حقوق معاونت هم بگذرم تا افتخار چنین کاری را داشته باشم. دکتر فاطمی پس از معالجه و بازگشت از مسافرت آلمان به وطن، درمهرماه سال ۱۳۳۱ از طرف دکتر مصدق به سمت وزیر امور خارجه ایران برگزيده شد و درهمین ماه بود که رسماً قطع روابط با انگلستان از طرف دولت ایران و به وسیله وزیرخارجه اعلام گردید. وزارت خارجه در هنگام تصدی فاطمی به جنبش و حرکت در آمده از حالت افسردگی و نیمه جانی بیرون شده، سخت فعال و پر جوش وخروش گردید، گويی با بودن این مرد در رأس وزارت خارجه خون تازهای به کالبدش ريخته شد و نفسهای تازهای میکشید،به همین علت باید اذغان نمود که وضع جدیدی که در این وزارتخانه بود هیچ دوره وزمانی سابقه نداشت. بعد از کودتای شوم و ننگین ۲۸ مرداد، دکتر حسین فاطمی ناگزیربرای این که به چنگ ماموران دژخیم کودتاگران نیافتد بطور مخفی می زيست و برای یافتنوی کوششهای مأمورین امنیتی و در هر کجا که احتمال یافتن او می رفت یک لحظه متوقف نمیشد.
روز شنبه ششم اسفند ۱۳۳۲ سرگرد مولوی با جیپ فرماندار نظامی دکتر فاطمی رادستگیر نمود. مولوی دکتر فاطمی را بدون فوت وقت با همان لباس خانه با کفش سرپائیسوار جیپ کرده پس از وارد کردن ضربهای با اسلحه بر سر او وی را با خود میبرد و دراداره شهربانی زندانی میگرداند ولی قبل از زندانی شدن وزیر خارجه ایران، عده ای ازاوباش به تحریک مقامات امنیتی درمدخل شهربانی اسیر مریض را مورد ضرب و شتم قرارمیدهد که اگر هر آینه خواهر دکتر فاطمی به آنجا نرسیده بود و خود را بر روی برادرنمیافکند احتمال داشت در همانجا به وسیله ایادی کثیف حکومت به شهادت برسد. دکترفاطمی را سپس از شهربانی به زندان لشکر زرهی میبرند و در آنجا زندانی میکنند. فاطمی مدت دو ماه در وضع ناراحت کنندهای در حالی که خون استفراغ میکرد و بارها تاکام مرگ پیش رفته بود بسر میبرد. دادگاه عادی شماره یک دادرسی ارتش پس از ده جلسه رسیدگی و استماع مدافعات دکتر فاطمی و وکلای مدافع در ساعت سه و چهل و پنج دقیقه بعد از ظهر روز یکشنبه هجدهم مهرماه ختم دادرسی را اعلام و دادگاه برای صدور رأی وارد شور شد. دادگاه پس از بررسی مدافعات متهمین و وکلای مدافع سرانجام ماده استنادی ارتش را علیه متهم مورد تأیید قرار داد و با اتفاق آراء، حسین فاطمی را به اعدام محکوم نمود.
ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه نوزدهم آبانماه ۱۳۳۳،تیمور بختیار فرماندار نظامی و سر تیپ آزموده دادستان ارتش به زندان رفتند و حکم اعدام دکتر حسین فاطمی در لشکر ۲ زرهی به وی ابلاغ گردید. آزموده گفت اگر وصیتی دارید بفرمایید، شما مکرر می گفتید «من از مرگ ابايی ندارم و مرگ حق است» دکترفاطمی نگذاشت حرفش تمام شود و پاسخ داد: «آری. آقای آزموده، مرگ حق است و من از مرگ ابايی ندارم آن هم چنین مرگ پر افتخاری، من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشورحکومت نماید، من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از این که تا دربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد» هنگامی که او را برای اعدام میبردند آزموده از وی خواست اگرخواسته دارد بگويد. گفت: خواستههای من، دیدن خانواده، ملاقات دکتر مصدق و صحبتی باافسران میباشد . آزموده می گوید، هنوز هم دست از این مرد بر نمیداری؟ دکتر فاطمی قبل از اجرای حکم به آزموده میگوید: « آقای آزموده، مرگ بر دو قسم است، مرگی درراه شرف و افتخار و من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فساد شهید میشوم،خدای را شکر میکنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران اداء کردهام و امیدوارم سربازان مجاهد، نهضت همچنان مبارزه را ادامهدهند.» دكتر فاطمي در آن موقع روحیهاش بقدری قوی بود که اگر کسی وارد اتاق میشد واز جریان اوضاع اطلاع نداشت هرگز باور نمیکرد، این شخص کسی است که چند دقیقه دیگرباید تبر باران شود و وصیت نامه اش را هم نوشته است. هنگام اجرای حکم در حالی که هوابشدت سرد بود روی همان پیراهنی که بر تن داشت یک پیژامه و کفش سرپايی آماده ایستاد… «… هشت گلوله تیر از دهانه لوله تفنگهای چهار مأمور مرگ شلیک شد. دوتیر روی قلب، همان قلبی که بخاطر وطن میطپید. و شش تیر دیگر به سینه …» و به این طریق دکتر فاطمی، آن مرد مبارز راستین و سیاستمدار و روزنامه نگار شجاع مردانه به شهادت رسید و دفتر زندگی پرتلاطمش بسته شد.
شرح زندگی داوود خان پیرنیا
داوود پيرنيا مبتكر و خالق برنامه گلها در سال ۱۲۷۹ش در تهران متولد شد. وی از خانواده بزرگ پرور پیرنیا بود که نیای وی از نایین بودند . او موسيقيدان نبود، چون مادرش دختر علاء الدوله از رجال بزرگ قاجار بود و به دلايل گرايشات واعتقادات مذهبي اجازه حضور در عرصه موسيقي را به او نداد ، اما تعليمات پدرش (مرحوم حسن پيرنيا) كه از روشنفكران آن دوران بود بر او بسيار مؤثر بود . تحصيلات ابتدايي را در منزل ، نزد معلمان وقت فرا گرفت . سپس براي ادامه تحصيل و فراگيري دروس زبان فرانسه وارد مدرسه سن لويي شد . بعدها براي ادامه تحصيلات به سوئيس رفت .
پس ازفراغت از تحصيل در رشته حقوق ، به وطن مراجعت كرد و چون در خانواده اي اهل سياست به دنيا آمده بود بیشتر شغل هاي دولتي داشت بطوری که بنيانگذار و مؤسس كانون وكلا درايران بود . پس از انتقال از وزارت دادگستري به وزارت دارايي ، اقدام به تأسيس اداره آمار در ايران كرد.
در سال ۱۳۲۵ شمسي هنگامي كه احمد قوام ( قوام السلطنه ) نخست وزير شد ، او را مدير كل بازرسي نخست وزير كرد و پس از چند ماه معاون نخست وزيرشد .پيرنيا در زمان تحصيل علم حقوق درسوئيس ، نواختن پيانو را فراگرفته بود وبا اصول و قواعد موسيقي كلاسيك آشنا شد ولی سرانجام عشق به موسيقي اصيل و سنتي ايران ، او را بر آن داشت پس از سقوط دولت قوام مشاغل دولتي را كنار بگذارد و باميراث سرشاري كه از پدر به او رسيده بود ، به مطالعه در زمينه موسيقي ايران بپردازد و به جمع آوري آهنگ هاي اصيل ايراني مشغول شود ؛ او با جديت هدف خود را دنبال كرد وبرنامه هاي ارزنده اي كه امروزه ، چون گنجينه اي گرانبها ازگذشته به يادگار ماندهرا از خود به جاي گذارد و موسيقي اصيل ايراني را نه تنها به مردم ايران بلكه به ساير ممالك معرفي كرد .
گل هايي كه بوي نغمه مي داد
پيرنيا درمورد تأسيس برنامه گلها و علاقه اش به موسيقي مي گويد : از اوان كودكي ، علاقه بسياري به گل بخصوص گل لاله داشتم به خاطردارم ، وقتي كه دبير ادبيات تكليفي داد تا بر قطعه اي از روسو شاعر و نويسنده فرانسوي تفسيري بنويسم ، وقتي براي چندمين بار آن قطعه را خواندم ، از خانه همسايه آهنگي به گوشم رسيد كه از نظر مفهوم با قطعه روسو شباهت داشت ، رابطه آن شعر و آهنگ به اندازه اي مشغولم كرد كه به خانه همسايه رفتم و پس از عذرخواهي اسم آن آهنگ راپرسيدم . گفتند: تنهايي ، كه يكي از آثار غيرمشهور شوپن است.
باتوجه به اينكه ترانه ها و تصنيف هايي كه درآن زمان از راديو توليد و پخش مي شد ، اغلب اصيل و ناب نبودند ، پيرنيا با كوشش فراوان توانست نظر مقامات سازمان برنامه و بودجه رابه اهميت موضوع جلب كند و با اختصاص اعتباري ، اقدام به تشكيل اركستري با شركت نوازندگان ، خوانندگان و آهنگسازان صاحب نام آن دوره كند كه برنامه گلهاي رنگارنگ در سال ۱۳۳۴ حاصل آن بود.
سيد عليرضا مير علي نقي محقق و مورخ موسيقي درباره پيرنيا مي گويد : پيرنيا به اعتبار نام پدرش كه مرد خوش نامي بود، در محافل و مجامع سياسي و ادبي رفت و آمد داشت و با اكثر شخصيت هاي نامدار و نويسندگان و موسيقيدانان دوره خود دوست بود ، به این خاطر توانست در اين برنامه از بهترين نوازندگان ،خوانندگان و آهنگسازان عصر خود استفاده كند و برنامه گلها با حضور هنرمندان بزرگي چون ابوالحسن صبا و غلامحسين بنان آغاز شد.
اوايل برنامه گلها بيشتر خواندن شعرو همراهي يك ساز بود كه بعدها رفته رفته به آواز و موسيقي تبديل شد یعنی با قطعه اي ضربي و بدون كلام آغاز مي شد و بعد از آن قطعه اي به صورت ساز و آواز به اجرا درمي آمد و درپايان برنامه ، قطعه اي ضربي به صورت تصنيف توسط خواننده، همراه با اركستراجرا مي شد.
برنامه گلها از سال ۱۳۳۹ ش به علت گسترش برنامه هاي راديو گسترش و تنوع يافت و بيشتر اوقات در دو قسمت اجرا و پخش مي شد:
۱- گل هاي جاويدان كه درآن يك يا دو ساز ، به همراهي صداي خواننده ، به اجراي برنامه مي پرداختند و اشعار انتخابي آن اغلب از شاعران گذشته چون مولوي ، سعدي وحافظ بود و تصنیف نداشت.آغاز برنامه با این اشعار زیبای گلستان سعدی بود:
به چه کار آیــــدت ز گــــل طبـقـی
از گلســـــتان من ببــــرورقــــــی
گـــل همین پنج روز و شش باشد
این گلستان همیشه خوش باشد
زمان این برنامه در حدود ۴۵ دقیقه بود و پایان برنامه با این جمله ها بود:
اینهم گلی بود جاویدان از گلزار بی همتای ادب فارسی
گلی که هرگز نمیرد
۲- گلهاي رنگارنگ كه اشعار آن بيشتر از شاعران معاصري همچون رهي معيري ، نواب صفا ،شهريار، معيني كرمانشاهي و… انتخاب مي شد و تصنیف هایی هم در آن با ارکستر معروف گلها به رهبری روح الله خالقی اجرا می شد.
زمان برنامه در حدود ۳۰ دقیقه بود واولین برنامه نیز با صدای خانم اشرف السادات مرتضایی ، ویلن علی تجویدی ، تار شاپوررحیمی و ضرب عمیدی اجرا شد
.. و پایان برنامه با این دعا بود که:
همیشه شاد و همیشه خوش باشید
از ديگر برنامه هايي كه بعدها بهبرنامه گلها افزوده شد و به آن تنوع و گيرايي بخشيد عبارتند از:
۳- برگسبز كه به ساز و آواز و شعرخواني اختصاص داشت و تصنیف اجرا نمی شد. برنامه در شبهای جمعه در حدود ۳۰ دقیقه پخش می شد و اولین برنامه با صدای سید جواد ذبیحی و نیکسایی و تار شهناز بود.در آغاز برنامه اين دو بيت شعر عارفانه از عطارخوانده مي شد:
چشم بگشا كه جلوه دلــدار
به تجلـي است از در وديـوار
اين تماشا چون بنگري گويي
ليس في الدار غيـــــره دّیــار
وبرنامه با اين درخواست از پروردگار با شعر عراقی پايان مي يافت:
زیبد که زدرگــــــــاهت نومید نگردد باز
آن کس که به امیدی بر خاک درت افتد
و سپساین جمله که:
اين هم برگ سبزي بود تحفه درويش
علي نگهدارتان
۴- یک شاخه گل ، عنوان برنامه اي ۱۵دقيقه اي بود كه به معرفييك شاعر و خواندن چند بيت از همان شاعر و سپس اجراي يكي از ترانه هاي گلهاي رنگارنگ مي پرداخت . زمان برنامه معمولا حدود ۱۵ دقیقه بود و اولین برنامه با خان مآذر (حنانه) با سنتور پایور و ویلن صبا بود.
۵- گلهای صحرایی هم به موسیقیمحلی می پرداخت که اولین برنامه با صدای خانم انوشه بود.
۶- گلهای تازه:این برنامه بعدها در زمان آقای ابتهاج تاسیس شد.
آنچه باعث محبوبيت واستقبال مردم هنردوست از برنامه گلها شد ، يكي شناخت عميق مرحوم پيرنيا از شعر، ادب و موسيقي ايران و عامل ديگر، دقت و وسواس او در انتخاب اشعار و قطعات موسيقي بود ، بارها يك قطعه موسيقي را مي شنيد و قسمتهايي از آن را انتخاب و قسمت ديگر راحذف مي كرد . پس از انتخاب شعر ، آنها را با موسيقي تلفيق كرده و نوار ضبط شده رابه دفعات مي شنيد و حتي براي كساني كه به ديدنش مي آمدند ، پخش مي كرد و از نظرات افراد صاحب نظر بهره مي جست.
پخش برنامه گلها از راديو ، موجب تجديد چاپ مكررديوان هاي گوناگون شاعران گذشته و معاصر ايران ، بالارفتن شناخت و آگاهي هرچه بيشترمردم نسبت به شعر و ادب فارسي و آشنايي مردم جهان با فرهنگ ، هنر ، شعر و ادب ايران زمين شد.
نخستين برنامه كودكان راديو هم از كارهاي او به شمار مي آيد حتي براياولين بار پسر خردسال خود را به گويندگي اين برنامه گماشت . گاهي هم پيرنيا دستي بهقلم مي برد و مقالاتي مي نوشت ، آثار او در برخي نشريات سال هاي ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ منتشرشده اند.
میر علی نقی اين برنامه را از معتبرترين برنامه هاي موسيقي تاريخ راديو و تلويزيون مي داند و می گوید:
۱- در اين برنامه شاعران مختلف ازرودكي تا شاعران معاصر معرفي مي شدند.
۲- بسياري از هنرمندان جوان آن دوره به واسطه اجراهايي كه در گلها داشتند در جامعه شناخته شدند ، مثلا استاد علي تجويدي راكسي قبل از اينكه به اين برنامه بپيوندد نمي شناخت.
وی در ادامه مي گويد: بسياري از هنرمندان موسيقي معتقد بودند كه پيرنيا كه يك هنرمند موسيقي نيست و سابقهاي در اين هنر ندارد نبايد مسئول برنامه گلها باشد اما واقعيت اين است كه او بسيارخوب از عهده اين كار برآمد و در گلها از هنرمندان مطرحي استفاده كرد در صورتي كهسال ها بعد كه برنامه توسط ديگران اداره مي شد پاي هنرمندان متوسط هم به آن باز شد.
پیرنیا بار نخست در فروردین ۴۳ روزی که برنامه گلها ضبط می شد اظهارناراحتی می کرد و راهی بیمارستان شد ؛ در غیاب ایشان تا بهبودی کامل هیچ برنامه ای ضبط نشد . پس از بازگشت ایشان ، در آبان ۴۵ دو تن از خوانندگان علیه پیرنیا شروع به تحریک می کنند و وزیر اطلاعات کسانی را جهت بازرسی کارهای پیرنیا اعزام می دارد درحالی که ایشان در ازای کارهایی که می کرد حقوقی دریافت نمی کرد و … اصولا پولی دراختیار او نبود که احتیاج به بازرسی داشته باشد. پس از این ماجرا پیرنیا بلافاصله استعفا داد و اصرار دوستان نیز مفید واقع نگردید و برنامه گلهای ۴۰۵ آخرین برنامهای است که زیر نظر وی ضبط شد.
زماني كه پيرنيا دچار سكته قلبي و در بيمارستان بستري شده بود ، دكتر معين افشار ، دوست صميمي و با وفاي او ، كه تا پايان دوره خدمت پيرنيا در راديو ، با وي همكاري داشت ، سبدي از گل برايش هديه آورد كه بر رويكارت همراه گل ها اين رباعي متناسب با گلها را نوشته بود:
تا مـــــــــهردرخشنده و مــــــه تـــابــــان باد
عمــــر تو چون گلهـــاي تو جاويــــــــــدانباد
چــون آن همه شاخه هاي گل كز تو شكفت
پيـــوستــه دلــــت شاد ولـــــــبت خندان باد
سرانجام او يازده آبان ۱۳۵۰ در سن ۷۱ سالگي درتهران درگذشت.
گلها سال ها پس از مرگ پيرنيا نيز ادامه داشت و راهي براي ورود هنرمندان نوگرا شد . پس از او برنامه به همت محمد ميرنقيبي (که بعد از گلهاپایه گذار برنامه تک نوازان شد) و سپس هوشنگ ابتهاج (که بنیان گذار گلهای تازه وگلچین هفته شد) پيگيري شد ولی هنرمنداني كه در تهيه برنامه گلها نقش داشتند ، هركدام به دنبال كار خود رفتند و اوضاع تغيير كرد . ديگران كوشيدند كه راه او راادامه دهند ، اما گلهاي آنان رنگ و بوي گلهاي پيرنيا را نداشت.
بطور خلاصه حاصل كار برنامه گلها عبارت است از:
· گلهاي جاويدان : ۱۵۷ برنامه
· گلهايرنگارنگ : ۵۸۱ (اين برنامه از شماره ۱۰۰ شروع شده و تعدادي از برنامه ها داراي شماره الف و ب هستند )
· برگ سبز : ۳۱۲ برنامه
· یک شاخه گل : ۴۶۵برنامه
· گلهاي صحرايي : ۶۲ برنامه
· گلهاي تازه : ۲۰۱ برنامه
دکتر غلام حسین مصاحب، پیشگام آموزش ریاضیات جدید در ایران
محمد هومن،مجله دانشمند (فروردين ۱۳۶۸)
غلامحسين مصاحب در سال ۱۲۸۹ شمسي در تهران زاده شد. خانواده او عموما اهل فرهنگ بودند. پدربزرگ او، ميرزا غلامعلي خوشنويس، به چندين هنر آراسته بود. خط خوشي داشت و از كارهاي ظريف او اين بود كه بر روي تخمه خط مي نگاشت. در زبان فارسي و رعبي ورزيده بود و اصول دستور زبان عربي را در هزار بيت به شعر سرود تا راه دانشجويان زبان عربي را هموار سازد و كار دشوار زبان آموزي را با چاشني ذوق و ادب، خوشگوار سازد.
پدر غلامحسين طبيب بود. مادرش شاعر باذوقي بود. دلخوشي و دل مشغولي عمده اين دو،تربيت فرزندان بود و تلاش بسيار نمودند تا آدمياني فرهيخته بار آورند. هر پنج فرزند آنان به علم و هنر روي آورند. اما غلامحسين در اين ميان، نمونه اي والا شد و هر آنچه را در گوش و هوش او زمزمه كردند، تمام و كمال فرا گرفت. در سراسر عصر در كار پرورش هوش و جان خويش بود و كوشيد تا فرزندان خود را نيز چنين كند: وقت را غنيمت مي شمرد و دمي را بيهوده نگذارنيد؛ در كار علمي و هر كار ديگر، دقت و وسواس فراوان داشت و در هر مسئله اي تا به يقين نمي رسيد از پاي نمي نشست. با ترديد و دودلي اصلا سازگاري نداشت، هنگام كار، كار مي كرد و هنگام فراغت، تفريح؛ هرگز كار جدي را به شوخي نيالود و اين دو را در هم نياميخت. حريم و حرمت سخن را پاس مي داشت و سخني كه بر زبان او مي رفت، حجت بود؛ جز راست نگفت و نزديكان و آشنايان وي به ياد ندارند كه سخن دروغ گفته باشد؛ به علم و نيز خانواده خويش عشق مي ورزيد و در سراسر زندگي بر آن دو دل بسته بود. غلامحسين مصاحب، تحصيل رسمي- مدرسه و دانشگاه- را بسيار دوست مي داشت. در شانزده سالگي يعني زودتر از معمول، دوره دبيرستان را به پايان برد. شاگرد اول تهران شد. در جنبشي كه بدين مناسبت برگزار شد، در باب “اعتماد به نفش” سخنراني كرد. در اين سخنراني نشان داد كه به نفس و توان خويش اعتماد دارد و بر سر آن است كه از آن بهره گيرد و آن را عاطل و باطل وانگذارد. وزير معارف (آموزش و پرورش و فرهنگ و آموزش عالي كنوني) با شنيدن اين سخنراني، مصاحب را شاگرد نمونه ايران خواند و خبر داد مردي در راه است كه مي توان بر او اميد فراوان بست. مصاحب، تحصيل خويش را در ايران و فرانسه و انگلستان ادامه داد و در دانشگاه كيمبريج انگلستان دكتراي رياضيات را به پايان برد.
در انگلستان شاگرد خاص برتراند راسل، رياضيدان و فيلسوف نامدار انگليسي بود. راسل دو گونه دانشجو و دو گونه كلاس داشت: يكي كلاس عادي كه حدود ۵۰۰ تن دانشجو داشت، و ديگري كلاس خاص با ۵ تن دانشجو، كه از ميان جمع دانشجوياني كه از سراسر گيتي مي آمدند برمي گزيد تا رسالت انتقال علم را به آنان بسپارد. مصاحب يكي از اين ۵ تن بود.
در سال ۱۳۰۶، در ۱۸ سالگي به استخدام وزارت عارف درآمد. دركار اداري نيز چون كار علمي، بسيار دقيق و سختگير بود. يكچند رئيس كل تعليمات عاليه (آموزش عالي) بود. براي مدرك تحصيلي ارزش و اعتبار بسيار قايل بود و از امتياز دادن به موسسههاي آموزش عالي كه داراي سطح واقعا عالي نبودند، سخت مخالف بود و مدرك را به دست كسي مي داد كه قابليت آن را داشته باشد.
در سال ۱۳۴۵، براي پرورش رياضيدانان قابل، موسسه رياضيات را در دانشسراي عالي برپا كرد كه در ترويج رياضيات جديد در ايران، گامي بس ارزنده بود. به روش راسل، تعداد انگشت شماري دانشجو مي گرفت و تمام كوشش خود را براي آموزش و پرورش آنان به كار مي بست. پس از فراغت آنان از تحصيل دنباله كار ايشان را مي گرفت. با خارج مكاتبه مي كرد و وسايل ادامه تحصيل دانشجويان را در دانشگاههاي معتبر فراهم مي ساخت. دانشجويان وي، همگي در عرصه رياضيات پرآوازه شدند. مصاحب در آموزش و نيز هر كار ديگري، اندك و ناقص را نمي پسنديد: يا عالي يا هيچ.
به فرهنگ ايران عشق مي ورزيد. در معرفي دانشمندان ايراني و تحليل آثار آنان، كوشش فراوان نمود. به ترويج و گسترش زبان فارسي و كاربرد درست آن، تاكيد مي ورزيد. هفته اي يك روز جمعي از متخصصان (احمد آرام، صفي اصفيا، حسين گل گلاب، مصطفي مقربي) به خانه او مي آمدند تا براي واژه هاي علمي، معادل فارسي بيابند. اين جمع را به طنز “ضرابخانه” مي ناميد.
به خانواده خويش . پرورش فرزندان، علاقه فراوان داشت. هر روز، مدتي را با فرزندان مي گذرانيد و به تحصيل آنان بسيار تاكيد مي نمود تا حدي كه تا كوچكترين فرزند وي ديپلم نگرفت، تلويزيون به خانه راه نيافت. فرزندان را با خود به محل كار و مجامع علمي مي برد تا از گفتار و كردار او و همكارانش سرمشق بگيرند و به همان راهي بروند كه مصاحب مي خواست، در بين راه نيز آموزش و پرورش آنان را پي مي گرفت. بدين سان، هر پنج فرزند وي از عالم فرهنگ سردرآوردند.
به كتاب نيز عشق مي ورزيد. هر جا كار مي كرد، كتابخانه مفصلي را ه مي انداخت. مسافرتهاي او نيز بيشتر به منظور جمع آوري كتاب بود.
دكتر هوشنگ دولت آبادي، دوست صميمي مصاحب، مي نويسد: در سال ۱۳۴۸ ، يك بار به مصاحب گفتم بايد براي شركت در سمينار دو روزه اي به اصفهان سفر كنم. دكتر مصاحب كه كمتر به سفر علاقه اي نشان مي داد، خواست با من همسفر باشد، زيرا شنيده بود كه در چهار باغپايين، مردي به نام حاجي حبيب الله، كتابفروشي دارد و محتمل است در ميان كتابهايش، نوشته هاي قديمي قابل استفاده وجود داشته باشد. بعد از رسيدن به اصفهان و استقرار در مهمانخانه اولين كار ما شناسايي دكان حاجي حبيب الله بود تا مبادا صبح روز بعد فرصتي از دست برود. روز بعد، قبل از رفتن به سمينار، دكتر مصاحب را تا دكان حاجي حبيب الله همراهي كردم و قرارمان بر اين بود كه عصر در مهمانخانه يكديگر را ببينيم. اما عصر كه بازآمدم اثري از ايشان نبود. چون حدس مي زدم كه از دكان كتابفروشي بيرون نيامده است، روانه چهار باغ شدم. وقتي به مغازه رسيدم؛ ديدم حاجي حبيب الله از نفس افتاده و از پيشخوان دكان، به مشتري خستگي ناپذيرش نگاه مي كند. خود دكتر مصاحب هم كه هميشه نمونه پاكيزگي بود، در كنار انبوهي از كتاب ايستاده بود و حالتي داشت كه انسان را به ياد بخاري پاك كن ها مي انداخت. تعداد زيادي از كتابهاي حاجي حبيب الله به كتابخانه دكتر مصاحب انتقال يافت.
دكتر مصاحب در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه كيمبريج انگلستان دكتراي رياضي گرفت و در همان سال به عضويت انجمن رياضيدانان لندن و انجمن فلسفه كيمبريج درآمد.
دكتر خسرو خسروي كه در دايره المعارف فارسي همكار مصاحب بود و ويرايش مقاله هاي جغرافيايي را به عهده داشت، مي گويد در پاريس بودم كه مصاحب براي خريد كتاب به پاريس آمد. يك هفته از هتل بيرون نيامد و كتابهاي را كه خريده بود بررسي و طبقه بندي كرد، گردش و تفريح او همين بود و بس.
آثار منتشر شده دكتر مصاحب بيشتر در زمينه رياضيات است. اصولا به سبب كوششهاي او در باب ترويج رياضيات جديد در ايران وي را “پدر رياضيات جديد” در ايران مي دانند. در سالهاي ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰ شمسي، مجله رياضيات عالي و مقدماتي را منتشر كرد كه خوانندگان آن، دانش آموزان و دانشجويان بودند. در سال ۱۳۷۱، جبر و مقابله خيام را از عربي به فارسي برگردانيد و براي نخستين بار مقام علمي خيام در رياضيات را به مردم شناساند. در سال ۱۳۲۴، روزنامه سياسي برق را منتشر كرد و چند مقاله سياسي و اجتماعي و انتقادي در آن نوشت؛ ولي زود از اين كار دست كشيد و به عالم رياضيات باز آمد. مدخل منطق صورت (۷۰۰ صفحه) را در سال ۱۳۳۴ نوشت كه نخستين كتاب فارسي در اين علم است. چاپ دوم اين كتاب، در سال ۱۳۶۶ منتشر شد. در سال ۱۳۳۹ حكيم عمر خيام به عنوان عالم جبر را منتشر ساخت. مدخل آناليز رياضي (۹۳۰ صفحه) در سال ۱۳۴۸ منتشر شد و در سالهاي ۱۳۵۰ و ۱۳۵۲ به چاپ دوم و سوم رسيد.
دقت و وسواس دكتر مصاحب را كمتر كسي داشت و او مي خواست اين دقت و وسواس را كه لازمه كارهاي علمي است به ديگران سرايت دهد.
تئوري مقدماتي اعداد كه جلد اول آن در ۱۳۹۵ صفحه در سال ۱۳۵۳، و جلد دوم آن در ۱۸۰۲ صفحه در سال ۱۳۵۸ منتشر شد.
اما كار مهم مصاحب، سرپرستي دايره المعارف فارسي بود. اين نخستين دايره المعارف به فارسي است كه با رعايت معيارهاي علمي و بين المللي تدوين گرديده است. جلد اول (الف- س) و جلد دوم (ش-ل) منتشر شده و جلد سوم آن انشالله در آينده منتشر خواهد شد. در سال ۱۳۳۵ موسسه انتشارات فرانكلين تصميم گرفت دايره المعارف كوچكي، بر مبناي دايره المعارف كوچك كلمبيا به زبان فارسي منتشر نمايد. با اين ويژگي كه مقاله هايي كه در دايره المعارف كوچك كلمبيا به درد فارسي گويان نمي خورد، حذف شود و به جاي آن مقاله هاي مناسب آنان فراهم آيد. براي سرپرستي اين كار، غلامحسين مصاحب را برگزيدند. اما گويا وي اصلا براي اين كار مناسب نبود. او به هيچ روي به اين راه نرفت، بلكه راهي را در پيش گرفت كه كاملا نظام يافته و با معيارهاي علمي سازگار بود. مصاحب، هر چند از دايره المعارفهاي گوناگون سود جست. ولي دايره المعارفي تدارك ديد كه رنگ و بوي ايراني دارد و بر فرهنگ بيگانه، استوار نيست.
مصاحب كارشناسان برجسته هر رشته را گردآورد. در اين كار، دو معاون داشت (احمد آرام و محمود مصاحب) هيئت تحريريه اي تشكيل شد كه تمام يا بيشتر وقت خود را بر سر آن گذاشتند. در دفتر دايره المعارف، شور و شري برپا بود. با اينكه مصاحب، همه همكاران را با دقت و وسواس بسيار انتخاب كرده بود، باز مقاله هاي برخي كسان را نمي پسنديد و كار به دعوا هم مي كشيد. مقاله ها را اصلاح مي كرد و صلح برقرار مي شد. ولي اين صلح ديري نمي پاييد و دعواي ديگري آغاز مي شد. دقت و وسواس او را كمتر كسي داشت، و وي مي خواست اين دقت و وسواس را كه لازمه كارهاي علمي است به ديگران سرايسدهد.
يكي از همكاران وي مي گفت در مقاله اي نوشته بودم: “ارتش سرخ در روز سوم شهريور ۱۳۲۵ به ايران حمله كرد”. و چون اين مطلب را قطعي مي دانستم به ماخذي مراجعه نكردم. مصاحب از من ماخذ خواست تا به درستي اين مطلب، ايمان بياورد. در مجله اطلاعات هفتگي، مطلبي در اين باب نوشته بود. به او نشان دادم. وي برآشفت و گفت: من نمي توان با اطلاعات هفتگي دايره المعارف بنويسم. من رفتم و ماخذي نيمه رسمي به دست آوردم. در آنجا نوشته بود كه ارتش سرخ در “شب” سوم شهريور ۱۳۲۵ به ايران حمله كرد. معلوم شد جمله من نادرست بوده و وسواس او درست. باز هم به ماخذ نيمه رسمي رضا نداد و رفتم به وزارت امور خارجه و ماخذ رسمي را گيرآوردم. چند ماخذ ديگر هم بايد به دست مي آوردم تا آن را تاييدكند.
چنين مواردي، كم نبود و بسيار پيش مي آمد. در مورد مطالبي كه امكان پژوهش علمي در باب آن وجود داشت- مثلا مقاله هاي جغرافيايي- به ماخذ معتبر هم بها نمي داد و مولف تا حد امكان بايد به محل مراجعه و تحقيق مي كرد. از اين راه،معلوم شد كه چه بسار موارد را كه ديگران تاكنون اشتباه كرده اند.
و بدين سان، نه تنها دايره المعارفي پديد آورد كه نمونه اي از كار استوار علمي به شمار مي آيد. بلكه پژوهندگاني پروراند كه در محافل علمي انگشت نما بودند. يكي از اينان كه براي تحصيل به خارج رفته بود، استادن چون وسواس و روحيه علمي وي را ديده بودند، از وي پرسيده بودند: با چه كسي كار كرده اي؟ گويا اين روحيه را از راه كتاب نمي توان آموخت، و استاد و مرشدي مي خواهد كه با حركات و سكنات خود، اندك اندك به آدمي سرايت دهد. از اين گذشته، ضوابط و معيارها و روشهاي دقيقي پديد آورد كه در كارهاي علمي مي توان به كار گرفت.
اما دايره العمارف فارسي به چه كار مي آيد؟ مصاحب مي گويد: دايره المعارفها مانند لغت نامه ها و اطلسها، از جمله “كتابهاي مرجع” هستند، يعني كتابهايي كه شخص براي كسب اطلاع كمابيش اجمالي در موضوع معين به آنها مراجعه مي كند. هيچ گاه ديده نشده است كه كسي يك دايره المعارف را باز كند و از اول تا آخر بخواند؛ يا كسي بخواهد با خواندن يك دايره العمارف، هر قدر هم مفصل باشد، طبيب يا رياضيدان يامهندس يا مورخ شود. هدف دايره المعارف اين است كه وقتي محقق يا محصل يا خواننده اي عادي، عنوان خاصي را مي خواند يا مي شنود يا در ذهن دارد، و خود را محتاج يا راغب به كسب اطلاع در آن باب مي بيند بتواند بدون اتلاف وقت، عنوان مورد نظر را در آن دايره المعارف به دست آورد و اطلاعاتي در باب آن حاصل كند.
در آغاز دايره المعارف فارسي، در ۸۰ صفحه، طرز استفاده از دايره المعارف و نظامي را كه براي تنظيم مطالب كتاب وضع شده، شرح داده اند. براي استفاده شايسته از اين دايره المعارف، مطالعه اين “مدخل” ضروري است. هر مقاله دايره المعارف از سه جزئ تشكيل مي شود: مطلع، معرف، شرح.
براي مثال در زير به يك مقاله از دايره المعارف فارسي نگاه كنيد:
توچال (tocal): قله اي بارتفاع ۹۶۷/۳ متر، از قلل كوههاي شميران از رشته ي جنوبي سلسله ي البرز، ۱۵ كيلومتري ل تجريش، در شهرستان شميرانات، استان تهران. از تفرجگاههاي كوه نوردان است. راهي كه كهنوردان بيشتر از آن استفاده مي كنند راه جبهه ي جنوبي است كه مشرف بر آبادي پس قلعه و معروف به راه آبشار دو قلو است، و در همه ي فصلها مورد استفاده مي باشد. يكي از قديميترين صعودهاي مستند به قله ي توچال صعود فتحعلي شاه قاجار است، كه شرح آن در كتاب مراه البلدان آمده است.
در اين نمونه، توچال، مطلع است و نخستين جمله كه به نقطه ختم مي شود، معرف آن است و از آن به بعد (از تفرجگاههاي …) شرح آن است. در متن اين مقاله، دو اصطلاح با حروف ديگري چاپ شده است: شميران (با حروف هشت سياه) كه بدين معني است كه در ورد شميران هم دراين دايره المعارف مقاله وجود دارد؛ مراه البلدان ۰با حروف هشت نازك) ، نام كتاب است. همه جا در متن نام كتابها با اين حروف آمده است.
پژوهنده ممكن است در مراجعه به دايره المعارف، يكي از سه مقصود زير را داشته باشد: ۱) مي خواهد تلفظ درست واژه يا نام يا اصطلاحي را بداند. در اين صورت، مراجعه به همان معرف، كفايت مي كند. براي اين منظور، بايد تلفظ حروف لاتين را كه در برابر معرف نوشته شده بداند؛ ۲) مي خواهد تعريف آن را نيز بداند كه در اين صورت بايد نخستين جمله پس از معرف را بخواند؛ ۳) اطلاعات بيشتري در اين باب مي خواهد، در اين صورت، تا پايان مقاله را بايد بخواند. بدين ترتيب، يك تصوير كلي و عمومي از اين موضوع در ذهن او جاي مي گيرد.
مصاحب، شاگرد خاص برتراند راسل بود.
دكتر مصاحب، پس از كناره گرفتن از كار دايره المعارف فارسي، بيشتر كوشش خود را صرف موسسه رياضيات كرد و تا پايان عمر در آنجا تدريس كرد. براي تحقيق و تاليف نيز فرصت بيشتري يافت. به حدي در راه علم كوشيد كه سرانجام جان خويش را بر سر آن گذاشت. در سپيده دم روز ۲۱ مهر ۱۳۵۸ ، هنگامي كه آخرين صفحه كتاب عظيم تئوري مقدماتي اعداد را كه از چاپخانه گرفته بود، غلط گيري نمود، سكته كرد و از صندلي فرو افتاد؛ در حالي كه قلم در ميان انگشتان فسرده وي جاي داشت. و بدين سان پيش بيني پزشك خانوادگي وي جامه عمل پوشيد. يك بار پزشك به او گفته بود اگر چنين سرسختانه و شديد كار كنيد، سرانجام يك روز در ضمن كار سكته خواهيد كرد. و دكتر مصاحب درجواب گفته بود: اي آقا: روانش شاد باد.
با سپاسگزاري از خانم ترانه مصاحب، دكتر عباس زرياب خويي، دكتر خسرو خسروي.
شیخ مغربی عارف بزرگ مدفون در نایین
زماني: به خاطر بي اطلاعي و مردم نايين كه نتوانسته اند شخصيت شيخ مغربي را به ايرانيان و جهانيان معرفي كنند، هنوز بسياري از محققين و دانشمندان ايراني و خارجي نمي دانند كه محل دفن اين عارف بزرگ نايين است.
گاهي اوقات انسان با بي توجهي از گوهرهاي گرانقدري كه در اطرافش وجود دارد مي گذرد و كساني كه فرسنگ ها دور از موقعيت جغرافياي و فرهنگي ما زندگي مي كنند به تمام و كمال قدر شناس اين گوهرهاي ارزنده مي باشند.
باعث تأسف است كه بسياري از مردم نايين قدر و مقام عارف روشن ضميري كه در بازار مدفون است را نمي دانند و اكثريت قريب به اتفاق فقط مي دانند مسجد شيخ مغربي به واسطه وجود مدفن شخصي به نام شيخ مغربي در اين مكان بدين نام موسوم شده و اهميت و اعتبار شيخ مغربي را به واسطه مسجد بودن محل دفنش مي دانند، غافل از اين كه خود شيخ مغربي چه شخصيتي است و چه بسا بخاطر بي اطلاعي و بي بضاعتي علمي و اداري مردم فعلي نايين كه نتوانسته اند شخصيت شيخ مغربي را به ايرانيان و جهانيان معرفي كنند هنوز بسياري از محققين و دانشمندان ايراني و خارجي كه در مورد شعر و عرفان تحقيقات مبسوطي را در مورد شيخ مغربي داشته اند نمي دانسته اند كه محل دفنش نايين مي باشد و در تمامي كتاب ها و تذكره ها نامي از محل دفنش نياورده اند و فقط مولد او را تبريز ذكر كرده اند…..
سیف العلما یا حجت الاسلام فاطمی
حجت الاسلام فاطمي يكي از روحانيون متنفذ نائينى بود كه در اين شهر، در خانوادهاى روحاني، معتبر و برجسته متولد شد و با خاندان معروف «پيرنيا» نيز داراى نسبت نزديك بودند. مرحوم فاطمى در سامرا و اصفهان تحصيل و تدريس كرده بود و به خاطر زبان تند و تيزي كه داشت از سوى مظفرالدين شاه به «سيفالعلما» ملقب گشته بود. سيف العلما در اوان مشروطيت با برخى از رجال و مشروطهخواهان تهران از جمله مشيرالدوله پيرنيا، سيدحسن مدرس و نيز سيدضياءالدين طباطبايى دوستى و مراوده داشت. (البته همين سابقهي آشنايى با سيدضياء بعدها در محيط سياسى تهران براى دكتر حسين فاطمى پسر كوچك ايشان دردسر ساز شد و او را هدف اتهامات و شايعات گوناگون قرار داد.)
میرزا محمد خان وزیر متخلص به فروغ
ميرزا محمد خان وزير متخلص به فروغ فرزند ميرزا ابولحسن شريف و نواده ميرزا زين العابدين از فاميل هاي بقايي هاي نايين مي باشد كه جدش ميرزا زين العابدين سالها منشي مخصوص و مستوفي كريم خان زند بود.
ميرزا محمد خان در سال ۱۱۴۷در نايين متولد وپس از مدتي سكونت در اين شهر براي به دست آوردن شغلي عازم تهران مي شود وبا توجه به حسن خط و توانمندي در نويسندگي در دستگاه آقا محمد خان قاجار مقامي احراز مي كند و در تمامي دوران فتحعلي شاه مقامي شايسته داشته و از جميع اقران برتر بوده وتا وزير درباري فتحعلي شاه پيشرفت مي نمايد و در همين زمان پسر ارشد خود ميرزا تقي خان را به وزارت اصفهان منصوب مي نمايد كه در آن رژيم ميرزا تقي خان به قتل مي رسد ….
طراحان فرش نایین
ولی الله شرعی از هنرمندان صاحب قلم و صاحب نام نایین است. وی متولد ۱۳۱۷ هجری شمسی بوده و اگر چه مکتب احمد ارچنگ هنرمند برجسته مکتب اصفهان را دیده است، ولی بیشتربه دلیل ذوق، علاقه و تلاش شخصی خویش، مدت ۳۵ سال است که در این کار مشغول است. ویاز مادرش که در قالی بافی هنرمند بود و در او عشق به هنر فرش را برانگیخت، به نیکی یاد می کند. اکنون دخترش در کار طراحی فرش با او همکاری دارد. از همکاران دیگر اوبرادران محسنی، با او در رنگ و نقطه همکاری دارند. مهارت ولی الله شرعی در رسم نقوش لچک ترنج افشان و شاه عباسی و جنگلی حیوان دار، مورد تایید همگان است و نقشه های وی بر فرش های پُر ارزش نایین بافته می شود.رضایوسف پور، متولد ۱۳۱۸ هجری شمسی است و مدت ۴۰ سال در این کار سابقه دارد. رضا یوسف پور در طرح کلیه ی نقوش اصفهان مهارت دارد و طرح های او روی فرش های حبیبیان، تولیدکننده ی معروف فرش نایین، بافته می شود. دستیار او در این کارگاه، محمد علی احمدی است که رنگ و نقطه ی نقوش طراحی شده به عهده اوست. گروه دیگری از یاران آقای رضایوسف پور، در کارگاه دیگری در جنب منزل قدیمی و زیبای حبیبیان ( که کارگاه های رنگرزی و رفوگری نیز در آنجا قرار دارد ) به کار رنگ آمیزی و نقطه چینی نقوش فرش مشغولند.